گل پسر

سه شنبه 31 اردی بهشت

سلام پسر خوبم.. سه روز بود که غیر از شیر ، چیزی نمی خوردی! وقتایی که خانوادگی تلاش می کردیم و چند قاشقی بهت غذا می دادیم ، گلاب به روی خوانندگان محترم، همه رو بالا میاوردی! نمی دونستیم به خاطر دندوناته یا سردل داری.. دیروز بهت یه کم جوشونده دادم ، خوشبختانه جواب داد و حالت بهتر شد. دیشب هم بهت آب آلوبخارای خیس شده دادم .. خدا روشکر که دیگه نیازی نیست ببریمت پیش دکتر.. داداشی ها رو خیلی دوست داری، همیشه با لبخند و محبت به علی جون نگاه می کنی.. رابطه ت با صادق جون هم خیلی خوبه.. روز شنبه، صادق مواظب تو بود و من داشتم کارای خونه رو انجام میدادم، صادق تو رو بغل کرده بود و آروم به چپ و راست تکونت میداد و خیلی بااح...
31 ارديبهشت 1392

جمعه 27 اردی بهشت نود و دو

سلام ساتیارجونم.. اینم عکسای آتلیه: خدا حفظت کنه گلکم.. این کیک کاکائویی رو صادق جون بعداز ظهر روز سه شنبه به مناسبت تموم شدن کلاساش درست کرد: گروه سرود مدرسه شون توی شهرستان مقام دوم رو آورده: آفرین به داداشی و دوستاش.. دیروز واست یه کلاه خریدم که خیلی بهت میاد.. هزارماشاالله عزیزم.. (از فروشگاه شیرنژاد، 6500 ت): خیلی دوستت داریم عزیزدلم.. ...
27 ارديبهشت 1392

سه شنبه 24 اردی بهشت

سلام طلا طلا.. چند تا از خاطرات این روزات: - چند وقتی بود که شبا اذیت میشدی. آخه بس که روزا می خوابیدی شبا خواب نداشتی. حالا چند روزه که نمی ذاریم بیشتر از دو بار در روز و هر بار بیشتر از یک ساعت بخوابی .. خداروشکر، اینجوری مشکلت حل شد. - توی سرویس پله ها که باشی، شروع می کنی به آواز خوندن. از اینکه صدات می پیچه خوشت میاد . البته گاهی هم سکوت میکنی و به پله های بالایی خیره میشی. حتما به روزی فکر میکنی که باباجون تو رو برد پشت بوم. تا چند روز بعدش اصلا توی بغلم آروم و قرار نداشتی و همش میخواستی که دوباره ببرمت اونجا. با تعجب نگام میکردی، با نگات بهم می گفتی "یعنی متوجه نمیشی من چی میخوام!".. حیف که پشت بوممون حفاظ نداره و م...
24 ارديبهشت 1392

شنبه 30/7/90

حدود یه هفته ست که پریودی ام عقب افتاده (از دوشنبه هفته گذشته) و از این بابت خیلی نگرانم. پنج شنبه ی گذشته با محمد به درمانگاه شهرک رفتم و از دکتر بهشتی خواستم که برام آزمایش خون بنویسه. برام نوشت ولی گفت تا ده روز نگذره نشون نمیده و ازمون خواست حداقل تا شنبه صبر کنیم. امروز کلاس داشتم و محمد هم شیفت بود، گذاشتیم واسه فردا. ولی چون دل نگرانم رفتم و یه تست بی بی چک گرفتم. دو خط افتاد ولی یکیش کمرنگ تر بود واسه همین فکر نمی کنم چیزی باشه.
24 ارديبهشت 1392

پنج شنبه 19 اردی بهشت

سلام شیرینی زندگی مون.. مبارک باشه؛ 11 ماهه شدی عزیزدلم.. خدا رو صد میلیون مرتبه شکر.. به همین بهانه، داداش علی قالب وبلاگت رو عوض کرد: داداش صادق یه کیک واقعا خوشمزه پخت و علی جون هم خیلی سریع و خلاقانه با میوه تزئینش کرد: من و باباجون هم شما رو بردیم حموم و حسابی آب بازی کردی.. دست باباجون و داداشی ها درد نکنه.. خیلی دوستت داریم آرامش بخش وجودمون.. ...
19 ارديبهشت 1392

چهارشنبه 18 اردی بهشت

سلام جوجه کوچولوی نازم.. من که از بوئیدن و بوسیدن تو سیر نمی شم ساتیار گلم.. خدا حفظت کنه عزیزدلم.. اینقدر تلاش کردی تا بالاخره موفق شدی.. حالا دیگه میتونی واستی ولی هنوز نمیتونی راه بری.. اونم درست میشه ، یه کم صبر و یه کم تمرین میخواد.. همین.. خیلی مواظبیم که موقع تمرین کردن ، نخوری زمین.. ولی بازم بعضی وقتا ! .. واسه همین قرار شد توی استخر تمرین کنی تا اگه افتادی دردت نگیره و گریه نکنی.. هنوز هم به گل های قالی علاقه نشون میدی و همینطور که چهار دست و پا میری با انگشتای کوچولوت بهشون دست میزنی و با دقت بهشون نگاه میکنی.. چند روزه که دو کلمه ی جدید یاد گرفتی و تکرارشون می کنی: آب و دست.. (اینقدر کلمه دست رو به...
18 ارديبهشت 1392

شنبه 14 اردیبهشت

سلام به خورشید .. سلام به ساتیار.. سلام به دوستان. این جدول روتوی وبلاگ نگین جون دیدم.. گفتم بد نیست اینجا بذارم تا دوستای گلم ببینن. جدول وزن و قد به تفکیک دختر و پسر تا 8 سالگی استاندارد مک لارن دوستت دارم ساتیار نازم. ...
14 ارديبهشت 1392

چهارشنبه 11 اردی بهشت

سلام قلب مامان.. کادوی باباجون و داداشی های عزیز(یه روسری خیلی قشنگ): دست گلشون درد نکنه.. منم این روز رو به همه ی مامانای مهربون، مادر عزیزم ومادرشوهر خوبم تبریک میگم.. ساتیار خوبم، خیلی تلاش می کنی تا دوباره بتونی واستی.. وقتایی که فکر میکنی حواسمون به تو نیست، باسنت رو بالا میاری بعد فاصله ی بین دو تا پات رو بیشتر میکنی و آروم یک دستت رو از روی زمین ورمیداری ولی تا دست دیگه ت رو بلند میکنی باز میخوری زمین.. اگه اشتباه نکنم امروز حداقل سی بار این کارو کردی.. ولی ناامید نشو گل مامان.. موفقیت ثمره ی تلاش و پشتکاره.. پس بازم سعی کن و مطمئن باش که از پسش برمیا...
11 ارديبهشت 1392

شنبه 7 اردی بهشت 92

سلام ساتیارجون. شکرخدا تلفن و اینترنت هم ردیف شد.. دیروز بردمت توی حیاط و حواست رو به برگای درخت پرت کردم تا باباجون بتونه موهای سرت رو با شماره 20 کوتاه کنه.. آخه هیچکدوم طاقت دیدن گریه ت رو روی صندلی آرایشگاه نداشتیم! قیافه ت کلی عوض شد: شبیه حاجی هایی شدی که تازه از مکه اومدن.. حاج ساتیار جونم.. علی میگه شکل سربازها شدی.. باباجون میگه دیگه نی نی نیستی و پسربچه شدی.. فدات بشم عزیزکم!!! صادق جون ، پنج شنبه و جمعه رفته بود اردو.. از طرف مدرسه اردوی دو روزه مشهد - نیشابور گذاشته بودن.. خیلی بهش اصرار کرده بودم که دیگه این دفعه سوغاتی نخره ولی بازم دست خالی نیومد: با اسم تو ، جاکلیدی پ...
7 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل پسر می باشد